این روزها چشمان ما به اندازهای که بشود موبایل یا تبلتی را دید، نزدیکبین شدهاند و گوشهایمان هم ایضاً سنگین. این یک اپیدمی اجتماعی است که ما را مجبور کرده است همیشه بلند صحبت کنیم و همواره در چشم باشیم تا شاید به ما برای لحظهای توجه شود. البته مگر اینکه پیشنهاد پرمنفعتی داشته باشیم که آن وقت داستان فرق میکند.
این درست فرآیندی است که این روزها آژانسهای تبلیغاتی در ایران با آن مشتری میگیرند و همین روش را هم به مشتریان خود پیشنهاد میدهند. در واقع اینکه شما چه چیزی بگویید و چگونه بگویید دیگر مهم نیست. تبلیغات کم کم دارد به بهانهای برای جابجایی پول تبدیل میشود و در نهایت جمله «چه کسی اهمیت میدهد؟» به همه چیز پایانی خوش میدهد. آیا واقعا کسی مقصر است؟ یا اینکه تبلیغات ایرانی هم مثل همه چیزهای دیگر ساخته خودمان است و قسمتهای زاید آن در این سالها حذف شده و ابتدا و انتهای مسیر بشدت با یک میانبر سریع بنام رسانه به هم متصل شدهاند. میانبری که تنها هدفشش پول سازی برای آژانس است و باقی آن «چه کسی اهمیت میدهد؟»
اگر واقعا اینچنین است پس چرا همه در مورد خلاقیت و کمپین و گروه مخاطبان و هزار چیز دیگر صحبت میکنند؟ نه، اینطور نیست! چون آدمهای خوب زیادی در این صنف هستند که با کمترین دستمزد به کار خود عشق میورزند و هر روز ایدههای خارقالعادهای بیرون میدهند. اما این ایدهها در کجای این دنیای کوچک گم میشوند؟ مگر نه این که آنها آفریده شدهاند تا دیده شوند؟ به نظر میآید سیاهچالهای در این حوالی است که همه چیز را میبلعد. شاید هم ایدههای خلاقانه و کمپینهای هوشمندانه آن قدر نازک و شکننده و شبیه آن دیگری هستند که از لابلای کاغذها سر خورده و زیر میز میافتند. البته باز هم «چه کسی اهمیت میدهد؟». همین که آنها لبخندی برای شروع مذاکره و دوستی باشند، کافی است. چون آدمهای خوبتری با کت و شلوارهای گرانقیمت و ساعتهای لاکچری! در دو سر میزها نشستهاند و صد البته نیازی هم به ایده برای پیشبرد مذاکره ندارند. آخر چه کسی اهمیت میدهد کسی در جایی عاشق کارش است؟! از کی تا حالا یک بنر چاپ شده این قدر مهم است که بخواهند در مورد آن فکر کنند؟ مهم جایی است که بنر قرار است نصب شود.
پس بیایید مذاکرهکنندگان را دوست داشته باشیم.
پس بیایید عاشق کارمان نباشیم.
پس بیایید به همان دستمزد ناچیزمان قانع باشیم و حواسمان باشد اگر مذاکرهها خوب پیش نروند اوضاع ما هم خراب میشود.
و در نهایت، پیشنهاد میکنم هر چه زودتر به کمپین اجتماعی «چه کسی اهمیت میدهد؟» ملحق شوید!!!
پانوشت: این مطلب حاوی برداشتها و نظرات مغرضانه! شخصی درباره فرآیند تبلیغات در ایران است. بدیهی است بدلیل حفظ اسرار مشتری و احترام به همکاران، در مثالها از ذکر اسامی پرهیز شده است.
سلام نویسنده عزیز
و سلام به همه ی نویسندگان وب سایت خوب آی مارکتور
ضمن عرض خسته نباشید به همگی تشکر میکنم بابت مطالب خوبتون و امیدوارم این مسیرتون ادامه داشته باشه.
درباره این مطلب هم باید بگم واقعا حقیقت رو اشاره کردین. متاسفانه امروزه فروش رسانه تبدیل به اولویت اول بسیاری از آژانس های تبلیغاتی شده و دلیلش هم کاملا مشخصه؛درآمد بیشتر برای خودشون
امروز وقتی میرید به یک آژانس تبلیغاتی بسته به اینکه از از چه شرکتی هستید و چه بودجه ای رو میخواید هزینه کنید باهاتون برخوردهای متفاوتی میشه.ممکن به سادگی از کنار مشکلتون رد بشن چون بودجه زیادی ندارید و اگر هم بودجه خوبی دارید واستون تور گردش در آژانسشون رو میزارن، به رستوران های مجلل دعوتتون میکنن تا شاید به این وسیله بتونن مجری تبلیغات میلیاردی شرکت بزرگ شما باشن. بله واقعا این یک حقیقت تلخ در دنیای تبلیغات هستش و تا زمانی که رسانه فروشی اولویت اول باشه قطعا و یقینا تبلیغات در کشور ما هیچ پیشرفتی نخواهد کرد.
امیدوارم در این مسیرهای پر پیچ و خم دنیای تبلیغات، نویسندگان و ایده پردازان خلاق پر انرژی تر به مسیرشون ادامه بدن و این رو بدونن صنعت تبلیغات ایران خیلی خیلی بهشون نیازمند هستش.
با آرزوی پیشرفت در دنیای تبلیغات